آتیلا جانآتیلا جان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

ღ آتیلا جون ... ღ

نوشتن این وبلاگ از اولین نشانه های وجودت در دنیایمان آغاز شد

يادداشت چندم

  د سلام آتيلاي عزيزم گفتني ها كم نيست ، زياد هم نيست مثل هميشه در دوسوي گفتني ها و نگفتني ها سر رشته كلام را در دست ميگيرم و شروع ميكنم به مرور خاطراتي كه شايد هيچ وقت نگفتم اشان... سن كه ميگذرد كم حرف تَر ميشوي و مني كه از ابتدا كم حرف تَر بودم حالا ديگر بي حرف شده ام... شده گاهي خوابي ميبيني كه درازاي آن تا شفق صبح ميرسد و بعد پشت سنگيني پلك هايت محو ميشود و ميرود ،و تو را در گمراهيِ رها ميكند ، و تو اورا در سياهي ، در پسِ پرده ي شب پنهان ميكني ... زندگي چيزي بيشتر از همان خواب نيست... و تو براي زندگي چيزي بيشتر از همان پرده ي سينما و فرصتي براي ظهورش نيستي... پ...
28 مهر 1398

1398/7/1

به سختي ميتوان فهميد دنيايي كه در آن زندگي ميكنيم واقعيست يا رويا... رويايي قابل لمس كه بيش از هر حقيقتي به جان و دلم مينشيند و روحم را جلا ميبخشد، حالا كه زينت بخش تمام ابعاد زندگانيم شدي، چه اهميتي دارد خواب باشم يا بيدار... من رويايِ تو را بيش از هر حقيقتي دوست ميدارم ... ...
2 مهر 1398
1